به اجبار p1

سلام من سونگمینم و۲۳ سالمه وپسر بزرگترین مافیای کره هستم ...



سلام من بنگچانم و۲۴ سالمه وپسر بزرگترین مافیای کره هستم



ویو سونگمین:


امروز قرار شده با جیونگ (دوست دخترش) برم بیرون تصمیم گرفتم توی کافه بریم انگار میخواست چیزیو بهم بگه

علامت سونگمین =علامت جیونگ ∆




=سلام جیونگ باهام کار داشتی نه؟؟؟


∆اوهوم ... سونگمین تو .... حاضری منو ول کنی؟؟


=نه این چه سوالیه؟

∆ببین من آخر این هفته قراره با.... با.... ووجین ازدواج ..کنم



سونگمین ازاین خبر شوکه شد

=به همین راحتی داری میگی منو به ی لاشی فروختی؟؟؟



∆سونگ......


=خفه شووووو خفع
نمیخوام ببینمت نمی‌خواننمم گمشوووو گمشوووو هرزهههه ...

سونگمین ازکافه اومد بیرون خیلی سخت بود تا شب تو خیابونا بود..

گوشیش زنگ خورد


=بلع؟(صدای گرفته)


!معلومه کجای؟ می‌دونی پدرت چقدر دنبالته؟ بیا خونه باهات کارمهمی داریم


=الان نمیشه نمیام...


! همین که...


=میگممم نمی خوامممم

وگوشی و قطع کرد

سونگمین ازاین خبر به شدت عصبی بود .. حوصله هیچکسو نداشت به مادرش پرخاش میکرد غذا نمی‌خورد..
ولی‌‌‌‌......


نمدونست قراره چه اتفاقی بیوفته واسش...


سونگمین بعداز ۴ساعات به خونه برگشت


!اوه سونگمین

=سلام مادر

!سلام چته؟ چرا....

=میشه برم بخوابم؟؟


!ا...آره چراکه نه ولی قبل از این یه چیزیو بگم ما فردا مراسم داریم ... وصبح مراسم برگزار میشه ....


=باشه من رفتم بخوابم


سونگمین تااونشب پلگ نزاشت روهم
وبه خوابی عمیق رفت...




ادامه دارد...‌‌
دیدگاه ها (۲)

به اجبار. p2

به اجبار. p3

فیک از چان وسونگمین بزارمازدواج اجباری؟؟؟

پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط